رفتن عجیب ما به محلات
فاطمه جان یادته رفتیم محلات خیلی خوشحال وسرحال بودیم وقتی رسیدیم اول رفتیم نمایشگاه گل وگیاه اونجا تو خیلی از گلها خوشت اومده بود و چند تا عکس انداختیم ولی وقتی خواستیم بریم از گلخونه های محلات دیدن کنیم وگل بخریم تو گلم شروع کردی گریه کردن البته چه گریه ای عجیب بود ما هم حسابی ترسیدیم وبخاطر تو تصمیم گرفتیم مسیر چهار ساعته ای رو که اومده بودیم رو بدون استراحت کردن برگردیم .البته خانمی نیم ساعت بعداز حرکت خوابت برد ولی ما دیگه جرات نکردیم برگردیم . وقتی رسیدیم خونه شب شده بود وهمگی از خستگی خوابمون برد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی