آِش دندونی
اش دندونی امروز هفتم اسفند ماه رفتیم خونه مادر جون چون میخواست برای فاطمه خوشگله اش دندونی بپزه . فاطمه کلی از اش دندونی خودش خورد. وای دست مادر جون درد نکنه حسابی خوشمزه شده بود . زنعموی فاطمه زحمت کشیده بود برای فاطمه کادو کفش وجوراب قشنگی گرفته بود دستش درد نکنه . بعداز ظهر که اومدیم خونه دختر عموهای من معصومه وسمیرا اومدن شیدا دختر عموی بابایی هم اومد منم شب قورمه سبزی گذاشتم و زنگ زدیم عمو معراج شوهر خاله معصوم هم اومد ولی شیدا رفت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی