کارای بامزه فاطمه
نمیدونم واقعا چرا بعضی از کارات برام یه حس خوشایند رو دارن.شاید کار خوب و جالبی هم نباشه ولی من قند تو دلم آب میشه. مثال بزنم برات ؟ خب باشه :یکی اینکه اصلا و ابدا اهل رقص نیستی یعنی هر عروسی بریم محاله حتی یه تکون کوچولو به خودت بدی .هرکسی هم بهت میگه نی نای کن یه اخم بهش میکنی و من خیلی خوشم میاد از این اخلاقت.حالااین در حالیه که تو خونه برات موسیقی میزارم و خیلی هم خوشت میاد و بلافاصله لباساتو در میاری بجز شورتت اول گام برمیداری دور تا دور اتاق رو و کلی ورزش میکنی .آبجی انواع حرکات رو یادت داده و شما هم اونا رو تکرار میکنی .غلت میزنی بالانس میزنی .
یا مثلا تا آقا جون وضو میگیره فوری سجاده رو براش میندازی و خودت فرار میکنی.
وای خیلی بامزه بود یه لحظه دیدمت تاآقاجون میرفت سجده کفشش رو از جا کفشی دراورده بودی و پاش میکردی.
یا اینکه یه کتاب داستان خیلی کوچولو داری که یه پسره داره از رو زمین آلبالو بر میداره تا چشمت به این میخوره شروع میکنی به خنده اونم از اون خنده هانمیدونم چیه این کتاب ذهن کوچولوت رو درگیر میکنه واین همه شادت میکنه .ایشالا همیشه شاد باشی .